جدول جو
جدول جو

معنی پلو کا - جستجوی لغت در جدول جو

پلو کا
آخور، محل کاه و علف و علف دام در طویله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ / لِ)
ظرفی میان دوشن و دنقر برای دوشیدن شیر (در مازندران)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لِ)
پله کوب. نیم کوب. پیله کوب.
- پله کوپ کردن،نیم کوب کردن. نیم کوفته کردن. کبیده کردن. جشن. بلغور کردن
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد و محل ّ صید ماهی باشد
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ نِ)
نام پلی بر رود خانه نکا در مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 59 و 160 و 166)
لغت نامه دهخدا
(پَلُ)
پا. پر و پا:
دریغ این بر و برز و بالای تو
رکیب دراز و پل و پای تو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ کَ)
نام دیهی در تنکابن. و بدانجا درختان مرکبات بسیار است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 24 و 106)
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پِ اِ)
مرکز بخشی از ایالت فی نیستر در شهرستان مرله نزدیک دریای مانش دارای 4002 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پُ لُ)
در نبات شناسی گیاهی از تیره گل میمون. تنها نوع آن پلونیای امپریال است که آن را به ژاپونی هرّی نامند و آن درختی بزرگ است که به ارتفاع 25 گز میرسد و تنه آن مستقیم و پوست آن اندک شکاف دار است و سر آن پهن میشودگل آن بزرگ و آبی رنگ است این نبات به اسم آنا پلوینا دختر تزار روسیه پل اول پلونیا نامیده شده است
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پُ)
مرکز بخشی، از ولایت کت دو نر در شهرستان گولنگام دارای 1767 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پِلْ لی کُ)
سیلویو. ادیب ایتالیائی. متولد در سالوس. وی مدت نه سال در زندان سپیل برگ بسربرد و در آنجا کتاب جانگداز ’حبس های من’ را نوشت. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: پلیکو از ادبای مشهور ایتالیاست مولد 1789 میلادی و وفات 1854م. وی در شهر لیون علوم وقت را فراگرفت. در اوایل حال به معلمی زبان فرانسه اشتغال ورزید و سپس با جمعی از دوستان به قصد نشر افکار آزادی خواهی روزنامه ای تأسیس کرد و دولت اطریش آن را توقیف کرد. در همان اوقات چند تراژدی نیز بنوشت در سال 1820 میلادی هنگام ظهور حوادث و اختلال در ناپل و پیه من به تهمت دخالت در شورش و انقلاب توقیف و محکوم به اعدام شد ولی این مجازات به پانزده سال قایق رانی تبدیل گردید. او نه سال در اسپیلبرگ محبوس بود سپس رهائی یافت. وی زندانی شدن خود را بصورت داستانی بنگاشت و آن را به حبسیات من موسوم ساخت. در زندان چند تراژدی مأخوذ از تاریخ ایتالیا و چند منظومۀ دیگر بنوشت بعد از رهائی در کنج عزلت مشغول مطالعه شد. اکرم بک از ادبای معروف عثمانی اثر موسوم بزندانی شدن من را از ترجمه فرانسه بترکی ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی). و نیز رجوع به پل لیکو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملو کیا
تصویر ملو کیا
ملوکیه بنگرید به ملوخیه
فرهنگ لغت هوشیار
پنجره های شبکه دار که در پیش درها نصب کنند، دری از چوب باریک یا نی بافته چون پنجره ای مشبک که غالبا دهقانان در خانه یا باغ نصب کنند و از ورای آن باغ آشکار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلو پز
تصویر پلو پز
ظرفی که در آن پلو بپزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پله کو
تصویر پله کو
نیم کوب پیله کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پل و پا
تصویر پل و پا
پا پای رجل
فرهنگ لغت هوشیار
پا، پیش آمد: خوب پر و پا برایش افتاده. یا از پر و پا افتادن، سخت خسته و درمانده شدن، سکوت و آرامش یافتن، بی طاقت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو کژ
تصویر پهلو کژ
آنکه پهلوی (طرفین) شکم ناراست دارد کج پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
از بازی های مردم کوه نشین استتعداد بازیکنان معمولا بیش از
فرهنگ گویش مازندرانی
پرنده ی دریایی، چنگر نوک سرخ
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی ماده
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه زینتی که زنان به سر گذارند و با پولک ها و سکه های کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت پا، فنی در کشتی، پیچاندن پا به پشت پای حریف
فرهنگ گویش مازندرانی
قاشق چوبی برای ریختن پلو کفگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
کفگیر به دست، کسی که پلو در دیس یا مجمعه ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در حوزه ی شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چنگر، از انواع مرغان آبزی
فرهنگ گویش مازندرانی
آخور بیشتر به آخور گاو و گوسفند گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
آخور
فرهنگ گویش مازندرانی
ادرار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام درختی است از تیره ی گل سرخ
فرهنگ گویش مازندرانی
دیگ کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمی، معده
دیکشنری اردو به فارسی